چرا ريسكپذيري ميتواند به اشتباه تبديل شود؟
ترجمه: محمد آزاد*
حس دروني افراد، راهنماي بدي براي كنترل ريسك است.
افراد
در رابطه با آينده تصميمات بسيار بدي ميگيرند. شاهد اين امر گسترده است،
از سرمايهگذار ي آنها در بازار سرمايه گرفته تا روشي كه براي اداره كسب و
كارشان در پيش ميگيرند.
در
حقيقت، عملكرد افراد در رويارويي با شرايط نامطمئن، درك برخي از انواع
ريسك و بيش نگري بعضي از آنها همواره بد است. بدون شك راه بهتري از استفاده
از حس دروني بايد وجود داشته باشد.
اوايل دهه 1960، يك جوان روانشناس و
محقق آمريكايي، دانيل كاهنمن، به تحقيق در زمينه نداشتن توانايي افراد
براي تصميمگيريهاي منطقي علاقهمند شد. اين مساله او را بدان واداشت كه
نشان دهد چگونه افراد در عمل غيرمنطقي رفتار ميكنند. ابتدا، هنگامي كه
كاهنمن و همكارانش كارشان را آغاز كردند، ايده كاربرد نشانههاي روانشناسي
در تصميمات تجاري و اقتصادي بسيار عجيب به نظر ميرسيد. اما در يك دهه
گذشته، شاخه رفتارهاي مالي و اقتصادي جوانه زده است، بهطوريكه در سال
2002 كاهنمن به دليل تحقيقاتش در زمينه اقتصاد برنده جايزه نوبل شد. امروز،
سازمانهاي تجاري و بانكهاي بينالمللي زيادي از او ميخواهند كه با آنها
همكاري كند، اما او ميگويد: موسسات مالي متعددي وجود دارند كه هنوز ريشه
تصميمگيريهاي ضعيف شان را نميدانند. او ادعا ميكند كه اشتباهات در
تصميمگيريها، چيزي بيشتر از يك اقدام تصادفي هستند، آنها سيستماتيك بوده و
قابل پيشبيني هستند.
يك علت رايج براي مشكلات موجود در تصميمگيريها
مساله خوشبيني بيش از حد است. هرگاه از بيشتر مردم در مورد آينده سوال
ميشود، آسمان را همچنان صاف و آبي ميبينند با علم به آنكه تجربه گذشته
چيز ديگري را نشان ميدهد. تحقيقات نشان دادهاند كه پيشبيني افراد از
تحركات آتي بازار سهام خيلي خوش بينانه تر از بازدهي است كه روندهاي
بلندمدت گذشته تاييد ميكند.
همين مساله در مورد اميد آنها به افزايش
مستمر قيمت خانه و مسكن صدق ميكند. چنين سطحي از خوشبيني براي مديران و
ورزشكاران ميتواند سودمند باشد، ولي بيشتر اوقات اين مساله به از دست رفتن
تلاشها و اميدها ختم شده است. تحقيق كاهنمن به سه گروه از انواع
خوداتكايي بيش از حد در افراد اشاره دارد: اول، افراد تمايل دارند كه در
رابطه با توانايي و قدرتشان گزافه گويي كنند، به عنوان مثال در مورد مهارت
رانندگي خيلي كمتر از نصف پاسخدهندگان قبول داشتند كه مهارتشان از حد
ميانگين پايينتر است. دوم، آنها در رابطه با ميزان كنترل شان بر امور
آينده – صرفنظر از شانس و اقبال و فقط با اتكا به مهارت و
تواناييهايشان- برآورد بيش از حد دارند و سوم، رقابتي كه در زمينه سهام
انجام ميدهند، آنها فراموش ميكنند كه بايد در مورد تواناييهايشان نسبت
به توانايي رقبا قضاوت كنند.
علت ديگر تصميمات اشتباه به آثار سرنوشت
ساز و مهم ملاقاتهاي اوليه برمي گردد، به ويژه در مذاكرات مربوط به امور
مالي. اين مفهوم تحت عنوان «اثر اوليه» شناخته ميشود. هنگامي كه به رقمي
اشاره ميشود، اين رقم بهصورت عجيبي بر ذهن افراد اثر ميگذارد. براي
مثال، قيمت درخواستي براي فروش يك خانه، ميتواند بهعنوان يك اثر اوليه در
ذهن همسايگان ثبت شود. همين مساله در مورد مذاكرات مربوط به حقوق ماهانه،
تلفيق و تركيب شركتها نيز صادق است. اگر هيچكس اطلاعات زيادي براي ادامه
دادن قضيه ندارد، پس يك رقم ميتواند آرامش برقرار كند، هر چند ممكن است به
يك اشتباه بزرگ منجر شود.
علاوه بر اين، اشتباهات ميتوانند به لجاجت و
سرسختي افراد مرتبط باشند. هيچكس تمايلي به برگشت از عقيده قبلي ندارد و
آن دسته از تصميماتي كه به تازگي اتخاذ شدهاند، خيلي سختتر به دست
فراموشي سپرده ميشوند. شركتهاي دارويي، بايد هر چه زودتر در رابطه با
منحل كردن يك پروژه تحقيقاتي شكست خورده و به منظور ممانعت از به هدر رفتن
منابع و سرمايه تصميمگيري كنند، اما شايد اين مساله مشكل باشد كه بپذيرند
مرتكب يك اشتباه شدهاند. به همين شكل تحليلگران هم ميتوانند اسير توجيهي
شوند كه احساساتشان را برطرف كند. يك چشم بينا همواره كمك ميكند. نكته
بعدي آنكه، افراد همواره بر اموري تاكيد دارند كه ديده اند يا در واقعيت
آنها را تجربه كردهاند كه البته اين مساله نميتواند بهترين راهنما براي
اتخاذ تصميم باشد. براي مثال، فردي ممكن است سهمي را بالاتر از ارزش ذاتي
آن خريداري كند فقط به اين دليل كه يكي از آشنايانش مبلغ زيادي را روي آن
سرمايهگذاري كرده است، شايد هم به اصطلاح تنها براي «روكم كني». در امور
مالي، تاكيد بيش از حد بر اطلاعات در دسترس به توضيح گرايش بيشتر
سرمايهگذاران به انجام سرمايهگذاريهاي محلي كمك ميكند. هرچند كه آنها
ميدانند تنوع سازي پرتفوي امري مثبت است، ولي آمار نشان ميدهد كه بخش
بيشتر سرمايهگذاري در اروپا و آمريكا بر روي سهامي است كه در كشورهاي محل
زندگي افراد فعاليت ميكنند و اين در حالي است كه هر چقدر گستردگي و تنوع
بيشتر باشد، ريسك سرمايهگذاري به نحو بهتري كنترل خواهد شد. داشتن اطلاعات
بيشتر در هر نوع از تصميمگيري سودمند است، اما كاهنمن ميگويد: افراد
زمان بيشتري را در رابطه با تصميمات كوچك نسبت به تصميمات كلان صرف
ميكنند، آنها بايد در اين رابطه تعادل برقرار كنند. در طول سالهاي رونق،
برخي شركتها در مورد تلفيقهاي استراتژيك همان قدر انرژي صرف ميكنند كه
براي برنامهريزي يك جشن اداري تلاش ميكنند. در نهايت، گريه بعد از شير
ريخته شده تنها هدر دادن زمان است؛ به علاوه اينكه اين مساله اغلب، احساس
افراد در مورد آينده را خدشهدار ميكند. برخي سرمايهگذاران فعال در بازار
سرمايه معاملات متعددي روي يك سهم انجام ميدهند براي اينكه آنها در پي
كسب بازدهي بر روي سهامي هستند كه آرزو ميكنند اي كاش زودتر خريداري كرده
بودند. كاهنمن برخي از انواع كسب و كار را برمي شمارد كه نسبت به ساير
انواع ميتوانند در مقابله با ريسك بهتر عمل كنند. شركتهاي دارويي -كه به
شكستخوردنهاي مكرر و موفقيتهاي اندك در برنامههاي تحقيقاتي براي كشف يك
دارو معروفند- در رابطه با ريسك پذيري تا حدودي منطقي برخورد ميكنند. وي
ادامه ميدهد، ولي بانكها راه درازي در پيش دارند. بانكها ريسكهاي بزرگي
را روي تعداد كمي از وامهاي كلان قبول ميكنند؛ اما در مورد بسياري از
وامهاي خرد (كه ريسك تعداد زيادي از آنها كمتر از ريسك يك وام كلان خواهد
بود) به شدت محتاط و محافظهكارانه عمل ميكنند.
* كارشناس ارشد حسابداري
منبع:دنیای اقتصاد